hot page

ساخت وبلاگ
سلام به دوستای مهربون دوست داشتنی من!خوبین! از اوایل پاییز بدجور به عروسکام عادت کردم یعنی همش میخام جلو چشمم باشن قبل تر ها موقع خواب جمعشون میکردم و میچدمشون کمدم ،اما الان موقع خواب میچینمشون روی مبل ،حتی گاهی نصف شبا پامیشم و نگاهشون میکنم و میرم چن تاشون رو برمیدارم با خودم میخوابونشون، مهد رفت hot page...ادامه مطلب
ما را در سایت hot page دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 1hadisjoooone بازدید : 19 تاريخ : پنجشنبه 15 تير 1396 ساعت: 1:16

تولد سه سالگیم مبااااااااااااااااااااااارکامسال رفتیم خونه ی بابابزرگ تا تولدم رو پیش اونا باشیماما بیشتر از هرچیز یه چیزی فکرم رو مشغول کره:تولد منه اون وقت ماما دوتا کیک درست کرده چرا؟؟؟آهان روز پدر!!!!!بابایی رو شمام مبارک!رفتن رو میز هر کاری هم م hot page...ادامه مطلب
ما را در سایت hot page دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 1hadisjoooone بازدید : 10 تاريخ : چهارشنبه 27 ارديبهشت 1396 ساعت: 1:25

سلاااااااااااااااااااااااااااماز وقتی رفتم تو چهار سال احساس می کنم دختر بزرگی شدمچون بزرگ شدم و برا نی نی هام غذا درست میکنم! مامان شدم مامانی!!!دستم به همه جا میرسه و به جاهایی هم که نمیرسه ، وقتی بزرگ شدم اندازه ی اسما بعد محنا بعد الناز شدم میرسه hot page...ادامه مطلب
ما را در سایت hot page دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 1hadisjoooone بازدید : 17 تاريخ : چهارشنبه 27 ارديبهشت 1396 ساعت: 1:25

سلام چه خبراز سیزده بدر؟مبارکه!خوش گذشت ؟ به من که خیلی !چون عاشق آبا بازی و بدو بدو هستم اون قدر بازی کردم وخوش گذشت الانم که الانه به بابایی میگم بریم 13من تو خواب بودم  و تو بغل مامانی عازم 13 بدر شدم برا همینکفشای مبارکم هم جاموند و شانس آوردم که مامانی دمپایی هام رو برداشته بود!!!!راستی نزدیک ب hot page...ادامه مطلب
ما را در سایت hot page دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 1hadisjoooone بازدید : 9 تاريخ : دوشنبه 21 فروردين 1396 ساعت: 20:54

سلام دوستای گلم امروز تولدمه!مبااااااااااااااااااااااارکتولد دوستایی که امروز تولدشونه هم  مبارک باشه !ژامسال چون بزرگتر شدم از چن وقت پیش که مامان برام شمع ستاره گرفته بود،پیش بینی هام رو برا تولدم کردم میگفتم:حدیثه تولد توتاخکیک پیشیراخ شمع یاندراخ،دیوارا گول یاپشدراخ ،نانای آچاخ ،شمع یاندراخ کیک hot page...ادامه مطلب
ما را در سایت hot page دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 1hadisjoooone بازدید : 10 تاريخ : دوشنبه 21 فروردين 1396 ساعت: 20:54

سلام دوستای خوبم راستی پیشاپیش عیدتون مبارکمنم دارم خودم رو برا عید آماده می کنمهر وقت میریم خرید اول میرم و وایمیستم تماشای ماهی هاخوم هم 4 تا ماهی خریدم، برا خودم  لباسم خریدم به انتخاب خودماسباب بازی هم خریدم البته قابل شما دوستان رو نداره اصلا!!!تو شستن ،دوختن و اتو کردن لباسا هم به مامانی کمک م hot page...ادامه مطلب
ما را در سایت hot page دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 1hadisjoooone بازدید : 23 تاريخ : سه شنبه 15 فروردين 1396 ساعت: 21:53

روزهای آخر تعطیلات هم رفتم عروسیعروسی بود کجا بود؟ میون باغ دام و دام و دام دام و دام و دامخانم اسلامی دام و دام و دامبازم بریم عروسی خانم اسلامیدست بردار نیستم هنوزم دارم میگم....به مامانی میگم مامانی با نی نی هام نشستم  بیا ازم عکس بنداز...روزای باقی مونده از تعطیلات روهم با بازی و گشت و گذار تموم hot page...ادامه مطلب
ما را در سایت hot page دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 1hadisjoooone بازدید : 19 تاريخ : سه شنبه 15 فروردين 1396 ساعت: 21:53

سلااااااااااااااااااااااااااامدوستای گلم عیدتون مبارکان شا... سال خوبی داشته باشیممن که  خیلی وقت بود منتظر بهار بودم. هر وقت به مامانی میگفتم بریم پارک ،مامانی میگفت باید بهار بیاد بعد همه ی گل ها توی زمستون می خوابن و آبا یخ می بندن .برای همین خیلی خوشحالم!امسال تو تهیه ی  سفره ی هفت سین خیلی به م hot page...ادامه مطلب
ما را در سایت hot page دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 1hadisjoooone بازدید : 23 تاريخ : سه شنبه 15 فروردين 1396 ساعت: 21:53

السلام علیک یا ابا عبدا....امسال عاشق بلوز سبزی بودم که مامانی برام گرفته بود همش دوست داشتم تنم باشههی تصویر روش رو هم نگا میکردم و میگفتم : اینجا نوشته امام حسینتو عکس پایینی هم برا اون میخندم با چشمای پف کرده ام ، چیکار کنم دیگه تازه از خواب پاشدم و دارم میرم مهد کودک!ایجا هم رفتیم عزاداری روز  عاشورا ، روستای بابایینامنم تو مراسم شاه حسین سوار اسب شدموقتی برگشتم همش میگفتم:شاخسی ده نمنیه مینمیشدین؟؟پیتی کو یا مینمیشدین؟کیم سنی میندیردی؟اینم عکس یادگاری با خیمه ای که ماماننیا تو کانون درست کردن![ موضوع : ] hot page...ادامه مطلب
ما را در سایت hot page دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 1hadisjoooone بازدید : 17 تاريخ : جمعه 20 اسفند 1395 ساعت: 10:13

سلام به دوستای مهربون دوست داشتنی من!خوبین!از اوایل پاییز بدجور به عروسکام عادت کردم یعنی همش میخام جلو چشمم باشنقبل تر ها موقع خواب جمعشون میکردم و میچدمشون کمدم ،اما الان موقع خواب میچینمشون روی مبل ،حتی گاهی نصف شبا پامیشم و نگاهشون میکنم و میرم چن تاشون رو برمیدارم با خودم میخوابونشون، مهد رفتنی ، موقع غذا خوردن ، حموم رفتن و چیش رفتن که نگو ... همیشه با خودم دارمشون کلا عاشق عروسکام شدم یه عادتی هم دارم اینکه موقع حرف زدن وقتی میخام ازم سوال بپرسم همون سوال رو میگم یعنی از من بپرسین؟اون روز یه بع بعی و جوجه به عروسکهام اضافه شده بون و من برا خودم جشن گرفته بودمعروسکام رو  بابایی برام سوغات آورده بود ،بابایی با بچه های مدرسه رفته بودن اردووقتی میرم کانون حساب عروسک های دستکشی کانون رو میرسم ، اما تازگی ها نمیدونم چرا نمیبینمشون فک کنم اذیتشون کردم قایم شدن!!!یه جوری تو روشون خیره میشمانگار راست راستکی دارم باهاشون حرف میزنماینجا هم عروسکهام دارن تاب بازی میکنن!!رفته بودیم تبریز خونه ی عمو جون که تازه از کربلا برگشته بوداونجام پدر عروسک های الناز رو در آوردمبه مامانی میگفتم:مامان سن hot page...ادامه مطلب
ما را در سایت hot page دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 1hadisjoooone بازدید : 9 تاريخ : جمعه 20 اسفند 1395 ساعت: 10:13