سلام به دوستای مهربون دوست داشتنی من!خوبین!از اوایل پاییز بدجور به عروسکام عادت کردم یعنی همش میخام جلو چشمم باشنقبل تر ها موقع خواب جمعشون میکردم و میچدمشون کمدم ،اما الان موقع خواب میچینمشون روی مبل ،حتی گاهی نصف شبا پامیشم و نگاهشون میکنم و میرم چن تاشون رو برمیدارم با خودم میخوابونشون، مهد رفتنی ، موقع غذا خوردن ، حموم رفتن و چیش رفتن که نگو ... همیشه با خودم دارمشون کلا عاشق عروسکام شدم یه عادتی هم دارم اینکه موقع حرف زدن وقتی میخام ازم سوال بپرسم همون سوال رو میگم یعنی از من بپرسین؟اون روز یه بع بعی و جوجه به عروسکهام اضافه شده بون و من برا خودم جشن گرفته بودمعروسکام رو بابایی برام سوغات آورده بود ،بابایی با بچه های مدرسه رفته بودن اردووقتی میرم کانون حساب عروسک های دستکشی کانون رو میرسم ، اما تازگی ها نمیدونم چرا نمیبینمشون فک کنم اذیتشون کردم قایم شدن!!!یه جوری تو روشون خیره میشمانگار راست راستکی دارم باهاشون حرف میزنماینجا هم عروسکهام دارن تاب بازی میکنن!!رفته بودیم تبریز خونه ی عمو جون که تازه از کربلا برگشته بوداونجام پدر عروسک های الناز رو در آوردمبه مامانی میگفتم:مامان سن hot page...
ادامه مطلبما را در سایت hot page دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : 1hadisjoooone بازدید : 9 تاريخ : جمعه 20 اسفند 1395 ساعت: 10:13